۱۳۹۴ دی ۵, شنبه

داستان تاریخی اعدام بابک خرمدین



روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگان دربارش مشورت كرد كه چگونه بابک خرمدین
را در شهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یكی از درباریان قرار برآن شد كه وی را سوار بر پیلی كرده در شهر بگردانند. پیل را با حنا رنگ كردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابك را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیركننده برآن نشاندند و در شهر به گردش درآوردند. پس از آن مراسم اعدام بابك با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه بر فراز سكوی مخصوصی كه برای این كار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد. برای آنكه همه‌ی مردم 
بشنوند كه اكنون دژخیم به بابك نزدیك می شود و دقایقی دیگر بابك اعدام خواهد شد چندین جارچی در اطراف و اكناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را می شناختند
ابن الجوزی می نویسد كه وقتی بابك را برای اعدام بردند خلیفه در كنارش نشست و به او گفت: تو كه این همه استواری نشان می دادی اكنون خواهیم دید كه طاقتت در برابر مرگ چند است! بابك گفت: خواهید دید. چون یك دست بابك را به شمشیر زدند، بابك با خونی كه از بازویش فوران می كرد صورتش را رنگین كرد. خلیفه از او پرسید: چرا چنین كردی؟ بابك گفت: وقتی دست هایم را قطع كنند خون های بدنم خارج می شود و چهره‌ام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت كه رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است. چهره‌ام را خونین كردم تا زردیش دیده نشود. به این ترتیب دست ها و پاهای بابك را بریدند. چون بابك بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شكمش را بدرد. پس از ساعاتی كه این حالت بر بابك گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا كند. پس از آن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابك را بردار زدند و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.

آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.
تو اکنون که مرا تکه تکه می کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد. من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه می کند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند.
اما تو ای افشین... در انتظار
و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود: "پاینده ایران"
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابك چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد كه محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابك یعنی چوبه‌ی دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یكی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می شد.
برادر بابك یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت كه او را مثل بابك اعدام كند. طبری می نویسد كه وقتی دژخیمْ دست ها و پاهای برادر بابك را می‌بُرید، او نه واكنشی از خودش بروز می داد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بر دار كردند.

كمپين براي آزادي ايران
 كمپين ”براي آزادي ايران” را از كانال تلگرام  دنبال كنيد https://telegram.me/for_free_iran

0 نظرات:

ارسال یک نظر

جستجو

مي خواهم صداى مردم ايران باشم

محبوب ترين

تماس با ما

نام

ایمیل *

پیام *